مهندس محسن خلیلی بنیان گذار کارخانه بوتان خاطره ای از سالهای اول انقلاب تعریف می کند:
روزهای اول انقلاب و زمان بنی صدر کارگران بوتان به انبار بزرگ ما در تهران آمده و تصمیم گرفته بودند پول گاز را ندهند. گاز میفروختند، پول آن را نمی دادند و حرف های خاصی هم میزدند. به برادنم گفتم می روم با این ها صحبت میکنم. گفتند نرو، ممکن است تو را بکشند، گفتم نگران نباشید.
تاسیسات ما در سه راه آذری بود و به آن جا رفتیم، جلوی در چوب گذاشته بودند که به آن مال بند می گفتند. شخصی به نام قادری آن جا بود، گفتم قادری مال بند را بازکن، می خواهم داخل بیایم. آن جا همه به من محسن خان می گفتند، داخل رفتیم. ۴۵ دقیقه برای کارگران سخنرانی کردم، ۶۰۰، ۷۰۰ کارگر بودند، یکی ژ ۳ داشت، دیگری مسلسل، یکی اورکت پوشیده بود، غوغای عجیبی بود.
صحبت هایم تمام شد و در آخر گفتم: عزیزان صحبت های من را شنیدید، حالا اگر مایلید که من نباشم، کلید اینجا را به آقای بنی صدر میدهم و میروم، دسته جمعی گفتند محسن خان خودت را میخواهیم زیرا من با اکثر اینها دوست بودم.
✅ karkhone@